جوانی زبادغرورگشت مست/
سرمادرپیرخودرا شکست/
به دوش برگرفت مادرارجمند/
به بالای کوه بلندی فکند/
که تاطعمه گرگ صحرا شود/
مگرعیش ونوشش مهیاشود/
چوآهنگ رفتن نمودی به زیربه درگاه یزدان بنالیدپیر/
که ای کردگار کریم وبزرگ/
جوانم نگردد گرفتار گرگ/
به موسی خطاب آمداز دادگر/
که موسی برومهر مادرنگر/
ببین مهرمادرچه ها میکند/
جفادیده امادعامی کند/
که موسی ازاین مادر دل پریش/
منم مهربانتربه مخلوق خویش/
ولی این بشربی وفایی کند/
ندانسته ازماجدایی کند/
زدرگاه لطفم کجامی روی/ب
یاآشتی کن کجامی روی؟
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: